سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهاجر

کاش می شد تا به آسمان پر کشید .
نظر

(دنبال سیر خاصی در نوشته ام نباشید و غلط های ادبیاتی آن را بر من ببخشید)

آن روزها که ابتدای راه در آشنایی با عقاید بودیم به ما آموختند که دنیایی که تو باید در آن آرام بگیری این دنیا نیست و تو برای دنیایی دیگر خلق شده ای. این دنیا،مزرعه است برای برداشت درآن دنیا و اهر آنچه در این دنیا بکاری در آن دنیا برداشت خواهی کرد.

سعی کن در این دنیا خودت را محدود نکنی و فراتر از آن را بیاندیشی.

با این آموزه بزرگ شدیم و سعی کردیم که این آموزه را همیشه به یاد داشته باشیم که این دنیا کاروانسرایی است که روزی را مهمان آن هستیم و باید توشه راه برداریم و راه را طی کنیم .

با مرور زمان این آموزه که هیچ، دنیایمان نیز کوچک شد.

وقتی که با این دنیا خود گرفتیم و راحتی در آن شد آمال و آرزوهایمان؛ جدای اینکه فراموش کردیم دنیای دیگری در راه است، وسعت خویش را نیز فراموش کردیم و محدود? وجودمان شد همان شغل و مدرک و زن و بچه مان .

فراموش کردیم که همین دنیایی هم که در آن هستیم بسیار بزرگ است و وسعتی دارد و در میان آن آدمیان بسیار زندگی می کنند. غالب اوقات شده است که به بسیاری از دوستان گفته ام که دوست دارم تمام عالم رو بگردم، فرهنگ ها رو ببینم، حرفها رو بشنوم و بارها دوستان این حرفها را به سخره گرفته اند.

علت بیان این مطالب این است که چند روز پیش با یکی از دوستان داشتیم خاطرات طلبگی را مرور می کردیم. برای چه ارزش ها و اهدافی آمدیم حوزه و امروزه حال و روزمان این است که بتوانیم فقط گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم .

کو آن هدفی که به دنبالش بودیم

نوشته ای که دارم می نویسم خاص دوستان طلبه ام نیست، بلکه حرفم برای همه دوستان ارزشی است . همه دوستانی که سال های بسیاری از عمرهای خود را با ارزش هاشون زندگی کرده اند.

امروزه درمان های ما به گونه ایست که بتوانیم خود را درمان کنیم .

شاید برخی از دوستان بحث حداقلی و حداکثری در دین را شنیده اند و اگر در این مورد اطلاعی ندارند می توانند در کتاب های مربوطه ببینند.

ما ناخواسته و با چینشی که در اندیشه مان ایجاد کردند و او را محدود کردند، به ناچار داریم می پذیریم که دین حداقلی است و تنها درمانش برای من مومن است و دنیایی به این وسعت با فرهنگ های مختلف و گویش های گوناگون راهی برای بهره مندی از دین ندارند.

سعی کرده ام حرفهایم پراکنده نباشد و خط سیر را بتوان در آن دید

ولی همه سخنم در این است که حال که آن دنیا را فراموش کرده ایم، چرا این همه دنیا و اندیشه خود را کوچک کرده ایم .

چرا بزرگ نمی اندیشیم که اگر بزرگ بیاندیشیم دنیای به این بزرگی نیز برای برآورده شدن آن کوچک است و ناخواسته معتقد به دنیای بزرگ و دیگری می شوی که بتوانی در آن این استعدادها را بیابی.  

اندیشه بزرگ، همت های بزرگ را به همراه دارد. این اندیشه بزرگ است که مرا وادار می کند هر آنچه که در اطرافم باشد برایم کوچک باشد، خود را بزرگ کنم و مورد تکریم قرار دهم.

این اندیشه بزرگ است که باعث می شود دنیا را دنیای بزرگ ببینم، تمام آدمیان را وارد دایره نگاه نیازمندی خودم برای شفایابی از دین بدانم .

این اندیشه بزرگ است که هر آن کس که در کنارم قرار بگیرد، بزرگ شود و با بزرگی او دنیای من هم بزرگ شود و گرنه همه در حد همان انسان های کوتوله خواهیم ماند.

کاش اندیشه ای همراهی می کرد اندیشه ام را تا می فهمدیدم دنیا به این کوچکی نیست و فراتر از این دنیا دنیایی دیگر قرار دارد و اصل وجود تو برای آن دنیا می باشد و باید برای آن خودت را آماده کنی.

کاش خدا اندیشه ام را یاری می داد تا بیندیشم که چقدر کوچک شده ام و جدای از آن که کوچک شده ام، کوتاهی نیز با گستره اعلی طلبی ام نیز حاکم شده است که دیگر عرش او را نمی بینم، آسمان را نمی بینم و محدود به خاک کم اطراف خود شده ام.

 

خدایا کمکم کن.