سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهاجر

کاش می شد تا به آسمان پر کشید .

برای گفتن همیشه دیر نیست وقتی سخن هنوز چیده نشده است و در قالب فکر مانده است . 

وقتی نمی توان از عشق برای کسی سرود، چه بهتر که بر زیبایی آن پرده ای آویخته شود تا هر کس با دیدنش هر آنچه بر دل دارد از تو افشا نکند . 

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس 

کجاست پیر مغان و شراب ناب کجاست 

امشب دلم به هوای دوست گرفته است . کجاست صومعه ای که به دست او شراب الهی بنوشیم و سرمست از خویشمان کند تا آن قدر دل به سراب نبندیم . 

یاران هم رفته اند و عجب در این وادی عاشق کش مانده ایم . 

همه ترسمان از این منزل بود ولی چنان به اون خو گرفته ایم که از ترس آن هم لذت می بریم . 

دلم برای گفتن آن عشق بازی های کودکانه و معصومانه خدایی تنگ شده است . 

دنیا تو چه بی ارزشی 

ای پیر مرا به خانقاهی برسان 

یاران همه رفتند به جایی برسان